کسی چه میداند…
که امروز چند بار فرو ریختم..
از دیدن کسی که تنها لباسش شبیه تو بود…
[ یکشنبه 92/2/8 ] [ 3:1 عصر ] [ مهدیه جامعی ]
هر کاری کنی تا خوش بگذرد و لحظه ای فراموش کنی
فایده ندارد ...
تو دلت تنگ است ...دلت برای همان یک نفر تنگ است ...
تا نیاید ، تا نباشد
هیچ چیز درست نمیشود
[ یکشنبه 92/2/8 ] [ 2:58 عصر ] [ مهدیه جامعی ]
با حس عجیبی ، با حال غریبی دلم تنگته
پر ازعشق و عادت، بدون حسادت دلم تنگته
گله بی گلایه، بدون کنایه دلم تنگته
پر از فکر رنگی، یه جور قشنگی دلم تنگته
تو جایی که هیچکی واسه هیچکی نیست و همه دل پریشون
دلم تنگه تنگه واسه خاطراتت که کهنه نمیشن
دلم تنگه تنگه برای یه لحظه کنار تو بودن
یه شب شد هزار شب که خاموش و خوابند چراغهای روشن
منه دل شکسته، با این فکر خسته دلم تنگته
با چشمایِ نمناک تر و ابری و پاک،دلم تنگته
ببین که چه ساده،بدون اراده، دلم تنگته
مثل این ترانه، چقدر عاشقانه دلم تنگته
[ یکشنبه 92/2/8 ] [ 12:45 عصر ] [ مهدیه جامعی ]
گذشته هایی که حالمان را گرفته است…
آینده ای که حالی برای رسیدنش نداریم..
و حال هم حالمان را به هم میزند…
چه زندگی شیرینی
[ جمعه 92/2/6 ] [ 7:33 عصر ] [ مهدیه جامعی ]
درد یک پنجره را پنجره ها میفهمند ..
معنی کور شدن را گره ها میفهمند ..
سخت بالا بروی ساده بیایی پایین ..
قصه ی تلخ مرا سر سر ه ها میفهمند .
یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن ..
چشمها بیشتر از پنجره ها میفهمند ..
[ جمعه 92/2/6 ] [ 7:27 عصر ] [ مهدیه جامعی ]